پارت نود و ششم :

می خواستم برای اخرین بار ببینمش.باید به او می گفتم که اشتباه کردم و مرا ببخشد.حتی اگر دیگر زنده نبود و جز جسدی چیزی از او نمانده بود.
اشکهایم تمامی نداشت.تمام ان روز همه چیز را تار می دیدم.توی بهشت زهرا، وقتی گذاشتندش توی قبر،برف می امد و سرد بود.برف ریزی بود و توحید و تارخ و پسرها و مردهای محل زیر جنازه را گرفته بودند تا برود توی خاک.بینی هایشان قرمز بود.تا چشم کار می کرد،قبر خالی بود و

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۵ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۱۲ روز پیش تقدیم شما شده است.
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • زهرا

    1

    مصیبت دردناکی بود تسلیت به لیمای نوجوان، گلبانو خانم چکار کردی با این دختر کم سن و سال

    ۱ هفته پیش
  • اکرم بانو

    1

    درسته خانم شتابی عذاداره ولی دیگه خیلی شورشودراورده...تقصیر این بچه چیه...

    ۲ هفته پیش
  • شیوا

    0

    ینی دهم لیما رو سرویس کرد این ننه ش خوب به این بچه چه مربوطه آخه منم همینو میگم

    ۲ هفته پیش
  • مهشاد لسانی | نویسنده رمان

    همینو بگو به لیما ربطی ندارد این مصیبت!

    ۱ هفته پیش
  • مهشاد لسانی | نویسنده رمان

    طفلک تعادل روانی نداره دیگه

    ۱ هفته پیش
  • ترنم

    1

    واقعا وقتش نبود خیلی زود رفت🥺 میگن ی نفر اشتباهی بهش زده و تموم کرده ولی مهشاد جون شاید خودشو انداخته وسط نه؟

    ۲ هفته پیش
  • مهشاد لسانی | نویسنده رمان

    محمد خیلی حیف بود خودمم می گم

    ۱ هفته پیش
  • ترنم

    2

    وااای چقد غمگین بود پارت😭مادر محمد هم انقد از این بچه میگه دلشو شکوندی و فلان داغ دلش تازه میشه این وسط لیما چیکار کرده

    ۲ هفته پیش
  • شیوا

    1

    آنقدر ننه ممد رضا فش داد و گریه کرد منم می خوام بزنمش درسته پسرش زود رفته و ناحق بوده اما مگه لیما کشته تش؟

    ۲ هفته پیش
  • مهشاد لسانی | نویسنده رمان

    بالاخره فرزندش رو از دست داده

    ۱ هفته پیش
  • مهشاد لسانی | نویسنده رمان

    عذاب وجدان لیما تمومی ندارن منتظر پارتای جنجالی فردا شب باشید

    ۱ هفته پیش
  • شیوا

    0

    آنقدر طبیعی گفتی منم انگار اونجا بودم لیما چه جراتی داره که رفته من بودم قایم شده بودم از دست مادره لیما واس چی رفت اونجا اخه

    ۲ هفته پیش
  • مهشاد لسانی | نویسنده رمان

    والاه

    ۱ هفته پیش
  • شیوا

    0

    لیما بیمار بودی بری اونجا فش بخوری برگردی 😐😐😐😐 اون زن چیزی نمی فهمه الان چطوری رفتی اون تو واقعا که!

    ۲ هفته پیش
  • مهشاد لسانی | نویسنده رمان

    لیما بچه ست! خانواده ش نباید اجازه می دادن

    ۱ هفته پیش
  • شین

    0

    من داغون شدم غصه کدومه یه پارت احساسی بده مهشاد جون مث همونی که تو عکس پروفایلت تو سایت گزاشتی جون من!

    ۲ هفته پیش
  • مهشاد لسانی | نویسنده رمان

    چشم چشم حتما

    ۱ هفته پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.